کد مطلب:315852 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

فرزندش محمد را نیز پیش از خود به میدان فرستاد
ابن شهرآشوب محمد را از شهدای كربلا نام برده است. [1] .

صاحب كتاب بطل العلقمی نوشته است كه مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار و مرحوم دربندی در اسرارالشهادة و صاحب عوالم از ابن شهرآشوب تبعیت نموده اند. [2] .

بعد از آن از چند كتاب دیگر این مدعا را نقل نموده است و جریان شهادت محمد بن العباس و قاسم بن عباس را این گونه نقل نموده است:

بعد از آنكه عمود آهنین به فرق مبارك حضرت عباس علیه السلام اصابت نمود و بر روی زمین افتاد و امام حسین علیه السلام بر بالین وی آمد، وقتی كه از كنار جسد مبارك قمر بنی هاشم علیه السلام برگشت صدا می زد: «واغوثاه بك یا الله واقلة ناصراه». در این هنگام محمد بن عباس و قاسم بن عباس از خیمه بیرون آمدند و صدا می زدند: لبیك یا مولانا نحن بین یدیك؛ ای مولای ما، ما هستیم كه تو را یاری نماییم. امام حسین علیه السلام در



[ صفحه 143]



جواب آنان فرمود: شهادت پدرتان بس است. آنان گفتند: ای عمو! به خدا سوگند نمی شود. پس به میدان رفتند و جمعی را به درك فرستادند و رخنه در لشكر دشمن افكندند، محمد بیش از دویست نفر را كشت پس از آن به شهادت رسیدند. [3] .

صدرالدین واعظ قزوینی شهادت محمد فرزند رشید حضرت عباس علیه السلام را مفصل ذكر نموده است كه حقیر تمام نوشته او را در اینجا می آورم، می نویسد:

بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله ی مستشهدین در ركاب سلطان دنیا و دین، فرزند قمر منظر، ماه پیكر اشجع ناس محمد بن العباس است.

عباس بن امیر علیهماالسلام را سه پسر بود كه یكی از آنها در كربلا همراه او بود و نام مباركش محمد بود. قمر بنی هاشم علاقه تامی به وی داشت و او را هیچ گاه از خود جدا نمی كرد. از ماه، خورشیدی به عمل آمده بود كه ماه تمام از تاب رخساره اش رشك می برد! و مهر جهان افروز از عكس عارض دلربایش در عرق خجلت می نشست.



از محیط فضل زیبا گوهری آمد پدید

بر سپهر مجد رعنا اختری آمد پدید



از بس این جوان مقدس خدای را سجده كرده بود «و كان بین عینیه اثر السجود» در میان دو چشمان مباركش علامت سجده ظاهر بود، نماز و تهجد وی ترك نمی شد.

چون قمر بنی هاشم علیه السلام كار برادرش امام حسین علیه السلام را زار دید اول برادران خود را تصدق خاك پای حضرت كرد، بعد جوانش محمد را طلبید. كفن به گردن و شمشیر به كمرش بست! آن ماه تمام را آورد و به دور امام علیه السلام گردانید، اذن جهاد و جان نثاری او را از حضرت شهریاری گرفت و فرمود: «نور دیده! در این محنت آباد جهان همان روی به خرم آباد بهشت ببر كه ساعت دیگر به تو خواهم رسید».

محمد نیز دست و پای عمو را بوسید و با عمه ها خداحافظی كرد روی به میدان شهادت نهاد. كیفیت مبارزت و چگونگی جنگ او را در مقاتل نیافتم. همین قدر



[ صفحه 144]



ابن شهرآشوب و دیگران محمد بن عباس را در شمار شهدای كربلا می آورند و قاتل وی مردی از بنی دارم است كه داغ این جوان را به دل قمر بنی هاشم گذاشت و حرملة بن كاهل روزی كه به كوفه آمد سر محمد بن عباس را به گردن اسب خود آویخته بود، كه مجلسی رحمه الله و صاحب تبر مذاب روایت می كنند، اما صاحب تبر مذاب از هشام بن محمد و از قاسم بن اصبغ نقل می كند كه گفت:

آن روزی كه اهل بیت رسالت را وارد كوفه می كردند من نیز از جمله تماشاچیان بودم. «اذا بفارس من أحسن الناس وجها». سواری دیدم كه با صورتی زیبا بر اسبی سوار است. «قد علق فی لبد فرسه رأس غلام امرد كأنه القمر لیلة تمامه» آن سوار سر جوانی را به گردن اسب خود آویخته بود كه اصلا مو در صورت آن نبود ولی در حسن و درخشندگی آن سر مانند قرص قمر كه در شب چهارده بدرخشد می درخشید. «و الفرس یمزح فاذا طأطأ رأسه لحق الرأس الارض» اسب آن سوار جایی كه بازی و مزاح می كرد، سر را به زیر می آورد و آن سر بریده ی نورانی مثل گوی بر زمین می رسید و به خاك می كشید.

پرسیدم: این سر كیست؟ گفتند: این سر مبارك محمد بن عباس است.

ای وامصیبتاه از دست اهل كوفه كه بعد از كشتن اولاد علی علیه السلام دست از سر ایشان برنداشتند.

مؤلف [4] عرض می كند: این روایت تبر مذاب را هر كه نوشته سر عباس بن علی علیهماالسلام نوشته و هر كه از ذاكرین و واعظین در منابر خوانده و می خواند، سر عباس بن علی علیهماالسلام می خوانند ولی تأمل و تفكر ننموده اند كه سهو كاتب و یا غفلت ناقل عباس را به جای محمد نوشته و محمد را از قلم انداخته و اشتباه شده و الا اباالفضل العباس علیه السلام كه صاحب دو پسر، به قولی سه پسر و یك دختر بوده، و لااقل سن مباركش از سی و پنج سال متجاوز بوده، چگونه جوانی امرد می شود؟

همانا یا ناقل غفلت كرده از این كه محمد بن عباس را عباس گفته و یا كاتب سهو



[ صفحه 145]



كرده. از این سهو و غفلت تاكنون كسی مطلع نشده و تأمل ننموده مگر محقق اخبار، و مدقق آثار علامه شیرین گفتار مرحوم والدم در ریاض فرموده: «ذهل الناقل عن ذكر اسم محمد أو غفل السامع او سقط سهوا من قلم الناسخ» حاصل كلام: قاسم بن اصبغ گوید: سر را شناختم ولی سواری كه سر مبارك را به گردن اسب خود آویخته بود نشناختم. پرسیدم: كیست؟ گفتند: حرملة بن كاهل اسدی است.

قاسم گوید: آن قدر زمانی نگذشت كه حرمله را دیدم با صورتی سیاه و با حالتی تباه آمد، چهره ی او از شدت سیاهی قیرگون شده، به او گفتم: ای پلید! آن روز كه با شوكت تمام بر اسبی سیمین لجام نشسته بودی و سری همچون ماه تمام به گردن اسب آویخته بودی، عیش و نشاطی داشتی! و صورتی از تو بهتر ندیدم، اكنون چرا به این روز افتادی؟ كه از تو قبیح تر و سیاه تر كسی را نمی بینم.

قاسم گوید: حرمله شروع كرد به گریه كردن و گفت: ای قاسم! به خدا از همان روز كه این فعل از من صادر شد، شب را كه به خواب رفتم دو نفر شدیدالغضب آمدند، گریبان مرا گرفتند و در میان آتش افروخته انداختند و هر شب الی حال این كار را بر سر من می آورند و كسی نیست كه مرا از دست ایشان خلاص كند.



دیدی كه خون ناحق پروانه شمع را

چندان امان نداد كه شب را سحر كند [5] .



اما روایت مجلسی رحمه الله در بحار [6] از ابوالفرج و او نیز از مداینی و او از قاسم بن اصبغ روایت می كند كه گفت: نامردی از بنی دارم را دیدم صورتی چون قیر سیاه دارد «كنت اعرفه جمیلا شدید البیاض» و من پیش از آن دیده بودم او را و می شناختم وی را، بسیار نیكوصورت و سفیدرو بود، پرسیدم: چرا به این روز افتادی؟ جواب داد: «انی قتلت شابا امرد مع الحسین علیه السلام و بین عینیه اثر السجود» من در كربلا جوانی امرد را كه با حسین علیه السلام بود كشتم، در میان دو چشمش آثار سجده بود. از آن



[ صفحه 146]



روز الی كنون هر شب كه به خواب می روم آن جوان می آید، گریبان مرا می گیرد و در آتش جهنم می اندازد هر كه بیدار است صدای مرا می شنود.

و نیز مؤلف (واعظ قزوینی) عرض می كند: از این لفظ «شاب امرد» كه در روایت مجلسی رحمه الله است همچو استفاده می شود كه اباالفضل العباس علیه السلام نیست بلكه پسر اباالفضل محمد بن العباس است. [7] .

نویسنده: مرحوم علامه مجلسی رحمه الله دو روایت از قاسم بن اصبغ نقل نموده است یكی از كتاب ثواب الاعمال مرحوم صدوق رحمه الله [8] كه در آن كلمه «شاب امرد» وجود ندارد و اسم حرمله نیز نیامده است در گذشته نقل كردیم كه قاسم گفته آن جوان عباس بن علی است.

و روایتی دیگر را از ابوالفرج نقل نموده است [9] كه لفظ «شاب امرد» در آن وجود دارد و این نقل با محمد بن العباس تناسب دارد نه با عباس علیه السلام والله العالم.


[1] العباس، مقرم، ص 95.

[2] بطل العلقمي، ج 3، ص 489.

[3] همان، ص 490.

[4] واعظ قزويني.

[5] آوردن اين شعر در اين مورد مناسب نيست.

[6] ج 45، ص 306.

[7] رياض القدس، ج 2، ص 63 و 64.

[8] بحارالانوار، ج 45، ص 308.

[9] بحارالانوار، ج 45، ص 306.